«از پدرم آموختم به طبیعت عشق بورزم و از آن بترسم.»
لرد سامرزایل – مرد حصیری
«آری آستر» کارگردان و فیلمنامه نویس نوظهوری است که تا اینجای کار، با دو فیلم کوتاه و دو فیلم بلند، توجه تماشاگران و منتقدان را به خود جلب کرده است و با همین کارنامهی کوچک کاری، جان تازهای به سینمای وحشت بخشیده است. آثار «آستر» حال و هوای خاص و عجیبی دارند، کافی است به دو فیلم بلند او «موروثی» و « میانهی تابستان» نگاهی بیاندازیم تا شاخصهای نامانوس او را دریابیم. این کارگردان جوان به شکل عجیبی به سمت ایدههای بکر، نامتعارف و غریب میرود و با فرمالیسم خاص خودش، به شکلی صامت و با تکیه بر تصاویر و ایماژها کدهای معنایی خاصی به مخاطب میدهد و اینگونه سینمای ناب خودش را خلق میکند.
«میانهی تابستان» پیش درآمدش را با دو پایانِ تراژیک شکل میدهد که طعم گسشان تا انتها برای شخصیت اصلی «دنی» (فلورانس پیو) میماند. پایان اول، مرگ اعضای خانوادهی دنی و پایان دوم، مرگ رابطهی دنی است. فیلم از جایی شروع میشود که خانوادهی «دنی» طی حادثهای تلخ و غمانگیز، جان خود را از دست میدهند و دنی که تا پیش از این هم دچار مشکلات روحی دیگری بوده و همچنین در روزهای پایانی رابطهاش و به عبارتی در قبرستان زناشویی با کریستین (جیک رینور) به سر میبرد، متحمل غم دیگری میشود و از روی درماندگی دوباره به کریستین پناه میبرد، کریستینی که اهمیت چندانی به رابطه نمیدهد و به پیشنهاد دوستانش میخواهد این رابطه را تمام کند و از شر مشکلات روزافزون دنی خلاص شود. در همین اوضاع نامتعادل، داستان اصلی از جایی شکل میگیرد که کریستین با مطرح کردن پیشنهادی ترحمآمیز و اجباری (عاری از میل و رغبت) از دنی، (این پیشنهاد تنها وجه اخلاقی کریستین در فیلم به شمار میرود) میخواهد که به جمع او و دوستانش ملحق شود و راهی هالسینگلند، زادگاه دوست سوئدیشان پله (ویلهم بلومگرن) بشوند و تابستانی داغ را در میان کمون اجدادی پله در دل طبیعت تجربه کنند و هم به نوعی آخرین دلسوزیهایش را برای دنی انجام دهد و او را از تروما و مشکلاتی که احاطهاش کردهاند، نجات دهد. در نهایت دنی پیشنهاد را قبول میکند و به همراه آنها راهی سفری میشود که همه چیز را دگرگون میکند.
تازهترین اثر «آستر» « میانهی تابستان»، فیلم تصویر است و «آستر» به زیباترین شکل ممکن بدون ذرهای اضافهگویی مفاهیمی همچون لذت، سرخوشی، میل، درد، خشم، حزن، نفرت و ناکامی را در تصاویر نابش میان طبیعت زیبا و هولناک، نشانمان میدهد و زیر تابش مستقیم خورشید و در میان انواع و اقسام رنگها، نمادها و سکوتها ما را تهدید میکند و ناامنی را ذره ذره به خوردمان میدهد و این بار احساس بنیادین ترس را درست در مقابل چشمانمان قرار میدهد و طوری از نور آشناییزدایی میکند که تا جان داریم به آن شک کنیم. «آستر» در «میانهی تابستان» زیر نور خورشید و در گرمای مطبوع تابستان با چشماندازهای بکر، تکاندهنده، رویا گونه و خلسهآور که از جهتی آرامش و زیبایی بیش از حدشان بوی ویرانی میدهد، با روان مخاطب بازی میکند، او را میخنداند، بعد به شک میاندازد، بعدتر او را میترساند و در انتها حسابی اشکش را در میآورد. «میانهی تابستان» روایتی از تراژدی در بستر شرایط خاص و کم نظیری است و «آری آستر» با مهارت کامل و خلاقیت مثال زدنی، آن را داخل قاب دوربین آورده است و جوری ساختار و اتحاد بین اجزای این تراژدی را شکل میدهد که با از کار افتادن یک جز، کل ساختار به هم میریزد.
همانطور که اشاره شد «میانهی تابستان» از بدو، با تصاویر و ایماژها سر و کار دارد و کارگردان روی عناصر و رمزگان بصری بیشتر تاکید میکند تا عناصر روایی و رمزگان گفتاری، و به تبع چنین رویکردی مخاطب باید کمی بیشتر دست به کنکاش بزند و از دل قابهای آستر معنا را بیرون بکشد.
آغازِ «میانهی تابستان» با تصاویری بکر و آغشته به خشونت شکل میگیرد: سرمای زمستانی، پیکرههای مردهی چند انسان، سردی روابط، تنهایی، ترسها، خشمها، نا امنی و میل به احیا، میلی که کاراکتر اصلی «دنی» را به قلب جنگل میکشاند، جایی گرم و بهترین مکان برای پایان مردگیها و شروع دوباره. میانهی آن در دل جنگل، زیر نور خورشید، در سکوت و آرامشی آزار دهنده ادامه پیدا میکند که خبر از اوجی غریب میدهد و پایان آن با صحنهی جنسی هراسانگیز، رقصهای دیوانه وار، و مراسم پیشکش قربانی به طبیعت و میل به احیا که از آغاز داستان کمکم رشد میکند و در انتها در هیئت خشم و انتقام کامل میشود. پایانی از جنس خشونت اسطورهای که قربانی میطلبد و بر زندگی محض قدرت دارد.
با اینکه «آستر» از تیتراژ آغازین تا به پایان، از طریق پیچیدگیهای بصری، تناژ رنگها، سکوتها، نور خورشید، فیلمبرداری بینظیر، موسیقی حزنانگیز، همه و همه به شکلی سرنوشت کاراکترهایش را نشان میدهد و تا حدی خط اصلی داستان را لو میدهد و در واقع فیلم را قبل از شروع شدنش، به پایان میرساند و مرثیهی آن را آرام و باشکوه میسراید، اما جوری اشتیاق مخاطب را برای دیدن فیلم و پرسه زدن در بهشت هولناکش که درست شبیه به «تابلوی لذات دنیوی» اثر «هیرونیموس بوشس» است، بر میانگیزد که تا پایان فیلم لحظهای نمیتوان از آن غافل شد. و این عدم غفلت نه فقط برای پرسه زدن در میان لذات ترسناک دنیوی بلکه از جهتی نشان از ترس و ناامنی دارد که از این به بعد قرار است همراهمان باشد. «آستر» با وارد کردن شخصیتهای فیلمش به کمونی کوچک و خطرناک در دل طبیعت، به زیباترین شکل ما را با دو کشمکش اصلی در درام مواجه میکند: کشمکش انسان و طبیعت – کشمکش انسان با گروه و از این طریق ترس را آرام آرام و در امن ترین حالت ممکن به ما تزریق میکند. جامعهی اشتراکی کوچکی که به خودی خود یک هارمونی ترس تمام عیار هستند، مراسم سنتی آزاردهنده شان، مهمان نوازی، آرامش و خندههای تصنعیشان و… خبر از عمق فاجعه میدهد. (به هارگا فقط میتوان وارد شد و تمامی درهای خروج آن بستهاند، پس به هارگا خوشآمدید!)
«آستر» با کدهایی که در دو فیلمش قرار داده است نشان میدهد که اکولوژی کیهانی را میشناسد و میداند عدم همفاز شدن با هستی و یا پیوستن به شبکهی منفی چه آلودگیهایی خواهد داشت و مسلط شدن غیرارگانیکها در کالبد ذهنی، روانی، فیزیکی، روح جمعی و… تبعاتِ سنگین چه چیزهایی است. یکی از کدهای واضحی که «آستر» هم در «میانهی تابستان» و هم در فیلم قبلیش «موروثی» به ما میدهد مینیاتوریزه کردن است. «آستر» با مینیاتوریزه کردن انسانهای سیار و بیپناهش در میان طبیعت از جهتی او را فقط ذرهای از بیکرانی و عظمت هستی میشمارد نه سلطهگر و یکتهتاز هستی و از جهتی هم با مینیاتوریزه کردن، او را پنهان میکند و دیده شدنش را منوط به رمزگشایی میداند. کد بعدی که «آستر» به مخاطب میدهد، دوربینهای وارونهای هستند که در فیلمهایش دیده میشوند و همین قاب ساده و وارونه نشان از انحراف و همفاز نبودن انسان در جهان هستی است که تبعات سنگینی برایش خواهد داشت و با همین قاب، جلوهی خوفناکی از هستی را رونمایی میکند. اما آنچه که در «میانهی تابستان» اتفاق میافتد این است که «آستر» برای نشان دادن اتصال به شبکهی منفی و آلودگیهایش به سراغ کالبد روح جمعی میرود یعنی فرقه، فرهنگ و کج اندیشیهای خشونت آمیزی که حق نامیده میشود، و صعود و یا سقوط اعضا را در بردارد. نکتهی حائز اهمیتی که باید به آن اشاره کرد این است که شبکهی منفی همیشه قرار نیست در زشت ترین و قبیحترین صورت ممکن بروز پیدا کند بلکه میتواند در صورتی زیبا و آرامشی فریبنده و مخرب ظاهر شود درست مثل پیروان هارگا.
«میانهی تابستان» همان قدر که به لحاظ فضاسازیه عالی، حس ایزوله شدن و درماندگی شخصیتها، طراحی صحنه و لباس، مراسم و مناسک ملحدانه و حتی نامگذاری جشن ماه می وارث «مرد حصیری» ساختهی «رابین هاردی» است، همان قدر هم اثری مستقل و در خور تامل است که با نگاهی بدیع به ریشههای فرهنگی و اسطورهای اسکاندیناوی و ترکیب آن با نگاهی عرفانی و همینطور سکوت، یاس و پوچ گرایی سوئدی (که نمونهی بارز آن را در آثار برگمان میبینیم) تبدیل به درامی چندلایه و اثرگذار میشود که نمیتوان از کنار آن ساده عبور کرد.
آنچه که با دیدن آثار «آری آستر» دستگیرمان میشود این است که او اساسن به دنبال ترسهای سینمای تجاری نیست بلکه به دنبال چیزی فراتر است. «آستر» در فیلمهایش تلخترین و بدترین کابوسها را نشانمان میدهد که عینی شدنشان بعید به نظر نمیرسد و در یک قدمی واقعیت و درست نزدیک به بیدار شدن ما قرار دارند، او به جای این که تمام فکر و ذکرش را بگذارد روی موجودات ناشناختهای که سر و کله شان در شب و با تاریک شدن هوا پیدا میشود، ترس را در زندگی عادی و روشنایی روز معنادار میکند.
در انتها باید تاکید کرد که «میانهی تابستان» فیلمی سراسر تعلیق است و شکل گیری ترس در آن از محیطی امن و آرامبخش آغاز میشود و پر واضح است که «آستر» در نظر دارد تا در جهت مخالف کلیشههای سینمای وحشت حرکت کند و در نقطهی آرامش و اطمینان کاراکترها و مخاطب گام بردارد و آرام آرام ضربهاش را وارد سازد. این کارگردان خوش ذوق هیچ عجلهای ندارد که در معرض دید قرار بگیرد و همین امر باعث تاثیرگذاری بیشتر فیلمهایش میشود. «آستر» در آثارش اول ذهن کاراکترهایش را دچار اختلال میکند بعد آرام آرام دست روی احساسات آنها میگذارد و روان آنها را از کار میاندازد و در نهایت جسم آنها را تخریب میکند و اساس باورها و نگرش ما را تکان میدهد
ارسال نظرات