منتقد: جیمز براردینلی - امتیاز ۷.۵ از ۱۰ (۳ از ۴)
ظاهراً ديويد او راسل، کارگردان، اعتقادی به رضايت از دستاوردهای سابق خود ندارد. گرچه بار ديگر بازيگران «نور امید»(Silver Linings Playbook) ، جنيفر لورنس، بردلی کوپر و رابرت دنيرو، را گرد هم آورده است، «جوی»(Joy) نتوانسته به خوبی آن فيلم بشود. در واقع، اين دو فيلم اصلاً به هم نزديک نيستند. «جوی» به همان اندازه که از «کلاهبرداری آمريکایی»(American Hustle) سال گذشته دور است از «نور امید» نيز فاصله دارد. به سختی میتوان مورد مشابهی با اين فيلم در سالهای اخير پيدا کرد- داستان يک مخترع متعهد و پرحرارت که تمام مشکلات شخصی و مالی موجود بر سر راه ساخت و فروش اختراعش را تحمل میکند. داستان عجيب و دور از انتظار است اما ديالوگها و بازیها باعث شدهاند که «جوی» به ضيافت سرگرم کننده آخر سال تبديل شود.
«جوی» يکی ديگر از فيلمهای بزرگ ساخته شده بر اساس داستان واقعی سال جاری است. سوژه فيلم جوی مانگانو (لورنس)، کارآفرين ساکن لانگ آيلند، است که جاروی خود به خود جمع شوی ميراکل را در اوايل دهه ۱۹۹۰ ميلادی طراحی و توليد کرد. عليرغم بدبينیهای پدرش، رادی (رابرت دنيرو)، و خواهرش، پگی (اليزابت روم)، جوی پول کافی برای ساخت ۱۰۰ جارو را تهيه میکند و بعد آنها را در منطقه میفروشد. وقتی که دوست و همسر سابقش، تونی (ادگار راميرز)، به او قول يک مصاحبه با مجری شبکه QVC، نيل واکر (بردلی کوپر)، را میدهد، او فرصتی میيابد تا جاروی ميراکل را در تلويزيون بفروشد. اگرچه فروش اوليه ضعيف است، جوی نيل را ترغيب میکند تا به او اجازه دهد که به جای تبليغاتچی «حرفه ای» خودش محصولش را معرفی کند؛ اين کار باعث موفقيتش میشود. بيش از ۱۸۰۰۰ واحد جارو به فروش میرسد که جوی را وارد جاده موفقيت میکنند. اما پرسشها درباره مالکيت همه چيز را به خطر میاندازند و جوی را ورشکست میکنند.
«جوی» را میتوان به عنوان داستان تبديل شدن يک انسان فقير به فردی ثروتمند تصور کرد. اين فيلم سيندرلایی بدون شاهدخت است. به نوعی، اين بخش از فيلم نقطه قوت آن است. داستان زن خودکفایی را تصور کنيد که نيازی به يک مرد به عنوان ناجی يا تکيه گاه ندارد. ديگر چه، در فيلم کوچکترين از يک ماجرای عشقی وجود ندارد. با وجود سه بچه کوچک و يک مادر خانه نشين (ويرجينيا مدسن) که بايد مراقبت شوند و تقاضا برای ساخت جاروی ميراکل، جوی ديگر فرصتی برای لاس زدن با مردها ندارد. بنابراين، اين نخستين فيلم راسل است که در س*ک*س در آن نقشی ندارد. اين يک تغيير مسير کامل برای مردی که کارش را با اثری تحت عنوان «ادب کردن ميمون»(Spanking the Monkey) شروع کرد محسوب میشود.
هرچند کل «جوی» درباره فرايند نيست- فيلم بين توليد جاروی ميراکل و زندگی شخصی خالقش تعادل برقرار میکند-اما زمانی بهترين نتيجه را می دهد که به بيننده اجازه می دهد دزدکی به پشت پرده نگاهی بيندازد. شايد جذابترين صحنه های فيلم صحنه های QVC باشند جایی که در آن میبينم که چه اتفاقاتی پشت دوربين رخ میدهند. (مليسا ريورز پرتره ای اسرارآميز از مادر مرحوم خود، يکی از مجريان برنامه های زنده شبکه QVC در طول دوران قبل از اينترنت، ارائه می دهد) چيزهایی مانند يافتن مدلها، جنگ بر مالکيتهای فکری و تأخير توليد به نظر جزء موضوعات مهم يک فيلم نمیآيند، اما فيلمنامه خوشايند و شبه کمدی اين فيلم به آنها جان بخشيده است.
«جوی» ماجرای دعوای ديويد با گولياث با پيروزی آدم ضعيفه است. برای يک فيلمنامه، اين غيرعادی نيست. آنچه آن را متفاوت میکند اين است که ديويد يک مخترع است. علاوه بر اين اينجا ديويد يک زن است. چه تعداد فيلم درباره مخترعان زن ساخته شدهاند؟ اين بيشتر نشان دهنده فرهنگ مرد محور هاليوود است که سعی میکند تعداد زنان در زمينه های علم و مهندسی را محدود کند. تعداد جویهای زندگی واقعی بسيار بيشتر از تعداد جویهای توی فيلمها است.
جنيفر میتواند بار ديگر نامزد دريافت جايزه اسکار شود، اگرچه اکران محدود «جوی» برای منتقدان و اعضای آکادمی اسکار میتواند مقصر اصلی رد شدن او باشد. او در اين فيلم بازی زنانه ای ارائه می دهد. به خوبی روح و عزم جوی را به تصوير میکشد و به خوبی از ميدان مين در هم تنيده از کمدی و درام راسل رد میشود اما «جوی» فاقد آن دست صحنه های بزرگ و نمايشی است که رای دهنده های اسکار عاشقش هستند. او قابل باور است و اين تمام آن چيزی است که يک بيننده نياز دارد. بردلی کوپر زمان زيادی برای هنر نمایی روی پرده ندارد و اگرچه جاذبه بين او و لورنس قبلاً اثبات شده است، هيچ چيز عاشقانه ای بين آنها وجود ندارد. رابرت دنيرو شايد آزار دهندهترين شخصت زندگیاش را بازی کرده است. قديمیهای هاليوود همچون ايزابلا روسلينی و دايان لاد به ترتيب در نقش دوست دختر رادی و مادربزرگ جوی ظاهر شدهاند. و راسل با به خدمت گرفتن چند ستاره سوپ اپرای واقعی (سوزان لوسی، موريس بنارد، لورا رايت) در يک سوپ اپرای کاذب که بسياری از شخصيتهای فيلم تماشايش میکنند در فيلمش کمی شوخی قرار داده است.
بعيد است که «جوی» بتواند تعريف و تمجيدهایی مانند «نور امید» يا «کلاه برداری آمريکایی» برای راسل به ارمغان بياورد. اين فيلم موقرتری است و کمتر میتوان آن را صاحب سبک دانست. همچنين، با توجه به اين که موضوع فيلم مبهم است، نبايد انتظار زيادی هم از گيشه آن داشت. با اين حال، تا حدی با توجه به اين که فيلم تفاوت زيادی با محصولات مرسوم هاليوود دارد، به نظرم تماشای «جوی» میتواند حال و هوايمان را عوض کند. بازیهای خوبی دارد، شخصيت اصلی به خوبی تعريف و ترسيم میشود و آنچه قرار است انجام دهد را انجام می دهد.
ارسال نظرات